نامزد آبجی بزرگه رو سوباسا صدا میزنم دیگه که راحت باشه برام
یکشنبه آبجی زنگ زد بهم که من سه شنبه از ظهر میام اونجا که غذا بپزم ،میخوام برا سوباسا تولد بگیرم .گفتم اوکیه بیا !گفت نمیخوام شوهرت بفهمه که بهش گفتم شوهرم روزکاره و بیای میفهمه
گفتش نه نمیام پس
دوشنبه زنگ زد بیا من کلی خرید دارم ،مثل راننده شخصی رفتم تم تولد و خوراکی و ریسه و عکس و اینا رو گرفته بعد رسوندمش خونه چند باری هم دعوام کرد :)) (یه بار کافهای که میخواستیم رو پیدا نمیکردیم سرم داد کشید یه بار برا تم تولد از مغازهدا پرسیدم ریسه دارین و چه مدلیه و بهم تشر رفت تو هیچی نگو من کارم رو بکنم ،یه بارم سر پفیلا خریدن)
بعد هم وسیلههاشو بردم خونمون جایی گذاشتم که شوهرم نبینه
فرپاش زنگ زد میام اونجا که حاضر شم ،بعد بریم کیکم رو برام بگیر و عکسام حاضر شده ببرم تحویل بگیرم و برسونم اونجا
که دیگه شوهرم خونه بود و در جریان قرار گرفت ،آبجی هم گفت بیاین شما که شوهرم گغت نه نمیام اونجا به من گفت تو اگه دوست داری برو که من هم حوصله نداشتم و نرفتم
حالا به س،باسا گفته بودن شام بیا خونه ما،سوباسا هم از همه جا بیخبر زنگ زد آبجی که مامانمهم باهامه و داریم میایم اونجا . آبجیتو ماشین بود و میرفتیم کیک بگیریم ،آبجی گفت نه الان نیاین مامان بابام رفتن بیرون صبر کن اومدن بهت خبر میدم .مامانش ناراحت شده بود و بعد که رسوندیمش کافه زنگ زد ما اومدیم کافه میز گرفتیم بیاین اینجا .حالا مامانش نمیومد زنگ زده به مامانش کلی عذرخواهی کرده تا اومده
ولی کلی سورپرایز شده بود و مامانش هم فهمیده بود چرا گفته الان نیاین :))
کلی بردیم و آوردیم و دو روز بعد چون به حرفش گوش ندادم تلفن رو قطع کرد و قهره
خیلی متوقعه وقتی کاری داشته باشی هم برات انجام نمیده برعکس آبجی کوچیکه
یعنی چندین بار شده که ازش چیزی خواستم هر چند کوچیک با اصرار فراوون تو بگو التماس اون کار رو برام انجام داده یا کلا انجام نداده
درباره این سایت